مدح و مرثیۀ امام موسی کاظم علیهالسلام
خورشید هر شب میدمد از مشرق پیشانیات وادی طور است این زمین یا خلوت عرفانیات جز یاد حق در خلوتت راهی ندارد هیچکس وقتی که هستی همقسم با سجدۀ طولانیات هر بار یونس میشود مبهوت کظم غیظ تو چشمی ندیده یکدم از این قوم روگردانیات هرکس اسیر سورۀ والشمسِ رویت میشود از قعر ظلمت میرسد تا ساحل نورانیات عزم تو فولادیتر است از میلههای این قفس هرگز ندیده دیدۀ فـرعونیان حیرانیات »یا رَبِّ خَلِّصنِی مِنَ السِّجن» از نگاهت میچکد اما همه در حیرت از آرامش طوفانیات یعقوبی و دارد دلِ تنگت هوای یوسفت بوی مدینه میوزد از گریۀ پنهـانیات با بُشر حافی آمدم امشب به سوی طور تو آزاد آزاد است از بند جهان زندانیات |